سهراب و ۲۵ خرداد


سال پیش امروزش سهراب اعرابی و بسیاری دیگر کشته شده اند. ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۸. همان روز که بیشمار مردم معترض به خیابان ها آمدند و شعار سکوت سر دادند و باز هم گلوله و خون را پاسخ دیدند.

حرفهایش آن زمان که موسوی و رهنورد به دیدنش رفته بودند را اینجا و اینجا ببینید. حرفهایی که تلخ و دردناک ترش را هنگام خاکسپاری سهراب به زبان می آورد.


اینجا نیز فیلمی است از مادر و فرزند در راهپیمایی، پیش از کشته شدن سهراب.

۲۶ روز، مادر سرگردان بود تا بیابد فرزندش را. هنوز هم پیگیر است. می خواهد بداند (اینجا) سهرابش ۲۵ تا ۲۹ خرداد کجا بوده است و چه بر او رفته است. مادر سهراب ایستاده و پیگیر است. در همان روزهای نخستین پس از مرگ نیز باز هم این شیرزن پیگیر بود و به شورای شهر تهران رفت (اینجا و اینجا) و باز ره به جایی نبرده بود که دور از ذهن هم نبود و امروز پس از یکسال تصمیم دارد به هر قیمتی و حتی اگر تنها باشد به مزار سهراب رود (اینجا)...

هنگام ورود موسوی به خانه سهراب، مردم سرود کوهستان را سر می دادند و در آن لحظه سبزمردی فریاد زد به سلامتی رییس جمهور ایران جناب آقای موسوی ...

سراومد زمستون، شکفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
کوهها لاله زارن، لاله‌ها بيدارن
تو کوهها دارن گل گل گل آفتابو ميکارن
توی کوهستون، دلش بيداره
تفنگ و گل و گندم داره مياره
توی سينه‌اش جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
سراومد زمستون، شکفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
لبش خنده نور
دلش شعله شور
صداش چشمه و يادش آهوی جنگل دور
توی کوهستون، دلش بيداره
تفنگ و گل و گندم داره مياره
توی سينه‌اش جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره


جعل، دروغ و عوام فریبی برای ندا

راه فرار را به شکلی گذرا یافته اند. جعل، دروغ و عوام فریبی ابزارهایی هستند نهادینه شده برای پیشبرد اهدافشان و البته اهدافی جهت گذر از شرایط فعلی شان.

اینجا فیلمی را نشان می دهد از زاویه ای دیگر و اینکه ندا در همان خیابان جان داده است. این فیلم توسط موبایلی گرفته شده است و امروز منتشر شده و به دلیل دلخراش بودنش سایت یوتیوب آن را حذف کرده است (اینجا).
اما اینجا نیز فیلمی را نشان می دهد که به سفارش جمهوری اسلامی ساخته شده است و جمعه  ۱۲ خرداد از صدا و سیمای ضد ملی ایران پخش شده است. در اینجا شرحی از محتوای فیلم ارائه شده است.
به این گزارش بایستی افزود که خانم کارگردان مستند سفارشی تقاطع، چگونه توانسته است مجوز این مصاحبه ها و نیز حضورش در مکان هایی را که بسادگی آن هم برای موضوع کشته شدن ندا، نمی توان به آنها دسترسی داشت، بدست آورد؟ 
و نکته مهمتر اینکه یک مستند ساز به چیزهایی بر اساس فیلمش رسیده است که پلیس و نیروهای امنیتی تا به امروز به این یافته های پلیسی نرسیده اند! پس از آنکه پلیس و خبرگزاری های گوناگون حامی دولت،‌ افراد مختلفی از منافقین و پزشک حاضر در محل تا بی بی سی و ... قاتل و دست اندرکار این فاجعه اعلام کرده بودند، این بار این کارگردان غیر ایرانی به این نتیجه رسیده است که زنی منافق قاتل بوده است و ...، یافته ای جدید که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما تا قبل از پخش فیلم دست نیافته بودند. هر آنکس که پیش از این در اختیار و احیانا تحت فشار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بوده است، در این فیلم نقش آفرینی کرده است.
و شاید این شاهدی بر ارتباط و سفارش فیلم از سوی همین نیرو ها باشد.

راه ضربه خوردنشان که همان آگاهی رسانی و افشاگری از جانب فیلم ها، عکسها و اینترنت است را درک کرده اند، اما هنوز به مانند صندوق های رای گیری و تظاهرات های خیابانی که در بازه هایی به تصرف خود در آورده اند، موفق به دست یابی به ضدش نشده اند.
و همچنان ندا و شهادتش به مانند پتکی است که تا به حال نتوانسته اند از زیر ضربات داخلی و خارجی آن در امان باشند...


راه می رویم بدون مجوز

راه که می توانیم برویم.
ترافیک که می توان ایجاد کرد.
راه می رویم در میدان های اصلی و در خیابان ها.
تجمعی هم نمی کنیم چون تنها کافیست نیروهای بسیج و گارد و امنیتی را به خیابان ها بکشانیم. چرا؟
چون به آنها که گفتند: 'دیگر موضوع انتخابات تمام شده است'... بگوییم: که آقایان تمام نشده است.
باید به شکلی مدنی و همانطور که موسوی و کروبی گفتند: راهی کم هزینه تر و خلاقانه تر، را برای اعتراض برگزینیم.
فقط کافیست آنها را به خیابان ها بکشانیم تا باز هم حضورمان را فریاد بزنیم.
به خیابان ها می آییم اما نه برای راهپیمایی به معنی مرسومش. تنها سطح خیابان را شلوغ و پر جمعیت اما بی هدف جلوه می دهیم.
ساده و بدون علامتی و نمادی و پلاکاردی.
فقط می آییم و راه می رویم.
همراه با خانواده.
چون حق داریم در خیابان های شهرمان بدون دریافت هیچگونه مجوزی فقط راه برویم.
می خواهیم دوباره انرژی بگیریم و یکدیگر را چشم در چشم امید دهیم آن زمان که از کنار یکدیگر عبور می کنیم.
شنبه، از ساعت ۴ بعداز ظهر می توانیم  بی هیچ علامتی فقط راه برویم.
شاید روزهای بعدی نیز آمدیم. هر روز به خیابان ها می کشانیمشان و فیلم ها و عکسهایی از تا دندان مسلح بودنشان و ترسشان از سبزها را به جهانیان نشان می دهیم و بلندتر از پیش می گوییم:
اعتراض تمام نشده است...

* این نگاشته تنها یک پیشنهاد است.



کاری حرفه ای انجام شد. مسعود بهنود در وبلاگش تحلیلی را بیان داشته بود (اینجا) در واکنش به عکسی که بسیار هم عجیب می نمود و پس از اندی مبنای تحلیلش را نادرست دانست و این را نیز در وبلاگش اعلام داشت (اینجا).
اما آنها که باید اغتشاش سایبری به راه می انداختند کار خود می کنند(اینجا). دریغ که روزانه بسیار خبرهای نادرست و بی منبع و بر پایه ی توهم را منتشر می کنند ولی شهامتی مطبوعاتی-مدنی برای تکذیب و یا تصحیح آن ها ندارند.

اما آنروز عکس های عجیب کم نبودند.




بارهای پیشین که درخواست راهپیمایی را دریافت می کردند توجهی نشان نمی دادند و این بار میل آن دارند که به بهانه ای آن را غیرقانونی بدانند (اینجا) و بگویند بر اساس قانون اساسی راهپیمایی را بر خلاف مبانی اسلام می دانیم.
  • مجوزی در کار نیست چون آیت الله خامنه ای و همراهانش بارها و به ویژه ۹ ام دیماه ۸۸، پایفشاردند که قصه انتخابات تمام شده است.
  • مجوزی در کار نیست چون هزاران نفر آسیب دیده ی مالی و جانی و ده ها میلیون نفر توهین شده اند و برای اعتراض خواهند آمد. 
  • مجوزی در کار نیست چون واهمه دارند به روزهای بعدی کشانده شود. 
  • مجوزی در کار نیست چون در بوق و کرنا کرده اند که چشم فتنه را کور کرده اند.
  • مجوزی در کار نیست چون فیلمها و عکسهای ارسالی روزهای جدید اعتراض را سخت بتوانند برای جهانیان شرح دهند. 
...
مجوزی در کار نیست چون بنیان هوشیاری و اندیشمندی در یکسال گذشته و به ویژه پس از بیانیه ۱۷ ام موسوی و راهکارها و اتمام حجت هایش، از حاکمیت استبدادی ایران به شکلی کامل رخت بر بسته است و سابقه ای از درایت رویت نشده است.
نیک می دانند که هر عقب گردی را باخته اند و راه پیشروی را نیز تندش برگزیده اند که آن هم باختی است اما با فرصتی بیشتر برای بقا. ۲۲ خرداد برگزار می شود و می گذرد. ۲۵ خرداد می آید و ۱۸ تیر و ... و بعد سال بعدش و این مبارزه تا پیروزی ادامه دارد و البته که تمام مسیر از راه راهپیمایی عبور نخواهد کرد.



نقدی به بهانه یک کاریکاتور

همواره درک و تحلیل وقایع سیاسی و اجتماعی داخل کشور، به پدیده ای دشوار و بعضا دست نیافتنی برای بخشی از فعالین و سیاسیون خارج از کشور تبدیل شده است.
انتخابات سال ۸۸، جزء معدود دفعاتی بود که توانست به همت و تلاش ناخواسته حکمرانان، چه در دوران تبلیغات انتخاباتی و چه در رویدادهای پس از آن تا به امروز، همگرایی ویژه ای را در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور ایجاد نماید و اکثریتی از عقاید و سلایق را به گرد هم آورد. مشارکت بی بدیل اکثریت مردم ایران در انتخابات، نشان از انتخاب راهکارهای ممکن و موجود در وضعیت فعلی ایران، با توجه به تجربیات تاریخی و شرایط حاکم بر آن و نیز عدم تمایل به حرکات رادیکال و آغشته با خشونت، را دارد. همانطور که رفتاریهای اعتراضی پس از انتخابات نیز بر این خواسته مردم تاکید کرده است. خواسته ای که استقلال خود را فارغ از گرایشات سیاسی موجود در پهنه سیاسی ایران و با حداکثر اشتراکات تا به حال حفظ نموده است. این همگرایی ها نافی داشتن نظرات، عقاید و خواسته های  گروه ها و گرایشات سیاسی مختلف نیست و نخواهد بود و هر یک می بایست ضمن ابراز آنها با درک شرایط داخل ایران، بر اشتراکات پایفشرده و در جهت تقویت آنها گام بردارند، اتفاقی که بعضا و در مواردی به فراموشی سپرده می شود و در بزنگاه های مهم تاریخی رخ نیز می نمایاند.
آنچه مسلم است امروز زمان طرح مسایل و مباحث شخصی و باقی مانده از پیش به عنوان خواسته های امروز جنبش سبز نیست.  امروز زمان آن نیست که فرصت غنیمت شمارده و حرفها و نقدهایی را آنهم بر کسانی اعلام داریم که در گیر و دار مبارزاتی سخت به همراه مردم ایران هستند. آسان نیست در ایران و در شرایط دشوار امنیتی و نظامی زیستن و همچنان مقاومت و ایستادگی کردن ولی شاید آسان است در آنسوی مرزها و در شرایطی امن حرفهایی را طرح کرد که امروز جنبش به آنها درگیر نیست و شاید طرحش نیز سرکوب بیشترش را بهانه دهد.  
امروز زمان آن نیست که با توجیهاتی چون انعکاس واقعیت و حقیقت و ...، موضوعاتی را طرح نماییم که دغدغه معترضین و آسیب دیدگان انتخابات نیست. امروز زمان آن نیست که خواسته هایی را عنوان کنیم که خواسته های حداکثری را پوشش نمی دهد و البته مورد استقبال هم قرار نمی گیرد. امروز زمان تک تازی و انشعاب طلبی برای جنبش سبز نیست.
این خواسته ها و موضوعات، بعضا و بیشتر، از ایرانیان خارج از کشور و گروه ها و گرایشاتی که در زمان انتخابات نیز تحلیل درستی از شرایط و راهکارهای موجود برای ایران نداشتند، طرح شده و می شود و تاریخ و به ویژه حوادث و تحولات یکسال گذشته ایران، نشان داده است که مردم علیرغم آن تک تازی ها، طرح راهکارهای واگرایانه و تبلیغات و ترغیب ها، راه خود را از مسیر صندوق های رای هموارتر یافته اند و آنچه تا امروز بر مردم ایران رفته است نشان می دهد که راه مبارزه را نیز بدرستی برگزیده اند.
نامیدن هایی تحت عناوینی چون سبزاللهی و یا خواسته هایی چون پاسخگویی نسبت به تحولات سالهای ۶۰ شاید حرفها و اشارات درستی نیز باشد که مشکل، زمان و شرایط طرح آنهاست. آیا حقیقتا مطالبات و شعارهای امروز جنبش سبز، اینچنین حرفها و خواسته هایی است؟ آیا مشی و رفتار عاری از خشونت و نیز محکوم کردن اعدام ها از سوی موسوی و کروبی و کنشها و واکنشهای تا به امروزِ مردم محورشان، به تنهایی بخشی از سوالات و ابهامات را پاسخ نمی دهد؟ کما اینکه موسوی در آخرین حرفهایش درباره دهه ۶۰ نیز هیچکس را عاری از لغزش ندانسته و زمان بحث در اینباره را زمان مناسبی برای بهانه دادن به متحجرین نمی داند(۱). نمی توان جانبدارانه رفتار نمود و آنجا که حرفها و بیانیه ها مطلوبمان باشد و نوید اتفاقاتی دهد (۲) انتشارش دهیم و دیگران را به انجامش تشویق کنیم و اگر هم مطلوبمان نیفتاد تمسخری کنیم و نه آن هم نقدی شایسته و تامل برانگیز.
کاریکاتوری از نیک آهنگ کوثر

درک خواسته ها، نیازها و شرایط، اموری اند که تحقق آنها نیازی حیاطی برای جنبش اعتراضی ایران بشمار می آید.
پاسداشت و پشتیبانی از آنانیکه تا به امروز به ویژه در داخل، سخت ایستاده اند و حقوق پایمال شده ی مردم را فریاد می زنند، زمانی را برای بحث ها، حرفها و نقدهایی که می تواند در فرداهای پس از پیروزی طرح گردد، نمی گزارد. و این نه اینکه طرح نشوند حتی در این روزهای سخت مبارزه، اما اینها معضلات و نیازهای امروز جنبش نیستند و الویتهای مهم تری وجود دارد. 




مادران، درگیر درد و خون

سخت است. تصور و تجسم آنچه بر مادران دردمند این روزها می گذرد، سخت است. تمام آمال و آروزهایشان به درد و خون پیوند خورده است. چه برای آنهایی که کشته داده اند و چه آنهایی که این روزها اسیری و ناپدیدی دارند. این روزها بسیار می خوانیم از حرفهایی که مادران عزا دار و مادرانی که فرزندی در بند دارند. مادرانی که لب به سخن گشوده اند و از آنچه بر ایشان گذشته است حرفها گفته اند و تازه اینها آنانی هستند که تهدید و فشار را پس زنده اند دردها بازگو نموده اند، وگرنه بسیارند مادرانی که سکوت پیشه کرده اند و مرعوب شده اند و تهدید.

افشاگریهایی که این روزها این مادران کرده اند در تاریخ استبداد و جنایات ایران زمین در حال ثبت است. فجایع تلخ و جانکاهی بوقوع پیوسته است و سران و حکمرانان امروز ایران متهم اصلی آنها هستند. اتفاقاتی که در این سی سال در گوشه و کنار و در خفی و پنهان، افتاده است، نه تنها چنین گستردگی ای بلکه این سطح از آگاهی، همراهی و افشاگری را با خود همراه نداشته است. امروز فراوانند افرادی که آسیب دیده اند. آثار و تبعات آسیبها در اعضا، اقوام و دوستان هر خانواده ی آسیب دیده نفوذ کرده و خواهد کرد و گستردگی افراد آگاه و معترض بیش از زمانی شده است که اعتراض ها تنها به تقلبی بود و رای های گم شده.

حال بیشتر شده اند افرادی که معترض بودند و رایی داده بودند و امروز اما، به کشته شدن، به شکنجه، به تجاوز و به توهین هم معترضند که جنسشان با جنس اعتراض اول تفاوت بی اندازه ای دارد. آنانیکه پاسخی ندارند و نمی دهند به این مادران و خانواده هایشان، دو کار را همزمان انجام داده اندک
یکی، تاکید بر جنایتی که انجام داده اند و تقلب پیش و پس از آن و
دیگری، تعمیق و تثبیت درد و رنجی که دیگر با هیچ عذر و بهانه ای بهبودی نخواهد یافت.   
شعور و عقلی در کار نیست. آنان، حتی حامیان مادران عزادار را نیز برنتافتند و سکوتشان را بقای بیشتر خود پنداشته اند و اما تاریخ حرفهای دگر می گوید.

مادران یکسال است، بیشتر و عیان تر از سالهایی که آینده و دورنمایی برای فرزندانشان متصور نبودند،‌ زخمی شده اند و درد کشیده اند. مادرانی که خود و فرزندانشان با تمام مشقتها و سختیهای این سه دهه، رای دادند و امید آینده را داشتند. مادرانی که هر درد و داد فرزندانشان را با پوست و گوشت و استخوانشان همراهی می کردند، این روزها همراه پسر و دخترشان، تیر خورده اند، آه کشیده اند، اشک ریخته اند، اسیر شده اند و ...

لحظه شادمانی مادری از پیروزیهای فرزندی در دوره ای از زندگی اش و
قیاسش با
لحظه دیدار جسدی خونین و زخم خورده و یا جسمی کبود و دردمند را به چه چیز می توان شبیه دانست ؟
این خود جنایت است...

بخوانید دردهای مادرانی درد و خون دیده را:
حرفهای مادری از شهادت پسرش (شهید)
 حرفهای رنج آور مادر احمد نجاتی کارگر (شهید)
حرفهای مادر اشکان سهرابی (شهید)